قلب پاییزی
عروسی مان خوب برگزار شد . . .
حالا در خانه خودمان نشسته ایم و این اولین شب آرامش ماست ، هنوز لباس عروس و کت شلوار دامادی بر تن مان است ، خسته ایم و این شیرین ترین خستگی دنیاست که پس از سال ها به هم رسیده ایم . . .
با همان لباس عروس برمیخیزد و ۲ نخ سیگار میاورد و روی پاهایم مینشیند ، یکی بر لب من و دیگری بر لب او . . .
چشم هایمان میخندد . . .
میدانیم امشب چه خبر است و این هم شیرین ترین سیگار دنیا خواهد شد . . .
چشم در چشم ، دست در دست و چند پک عمیق و فضای خانه مه آلود میشود . . .
ناگاه لای انگشتانم داغ میشود و از این رویای شیرین بیرون می آیم . . .
یادم می آید تو سال هاست که رفته ای بی معرفت و من هنوز با هر نخ سیگار غرق رویای تو می شوم . . .
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده در پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, ساعت
12:34 توسط saeed| نظر بدهيد |
Power By:
LoxBlog.Com |